تا حالا شده از دست یه مدیر حسابی دلخور بشی؟
کنترلگر بوده؟ بیتفاوت؟ سختگیر؟ یا حتی بیرحم؟
و بعد، بیاینکه بفهمی... خودت هم همونطوری رفتار کنی؟
اگر این سناریو برات آشناست، بدون که تنها نیستی. این یه واقعیت تلخه که توی خیلی از تیمها و کسبوکارها داره تکرار میشه — مخصوصاً وقتی کسی بدون آموزش قبلی، از کارشناس به مدیر یا سرپرست تبدیل میشه.
یه داستان واقعی از دل پروژهها
توی یکی از پروژههام در یک شرکت مالی، با خانمی آشنا شدم که سالها بهعنوان حسابدار دقیق، پرتلاش و مسئولیتپذیر کار کرده بود. سرپرست قبلیش، مدیری خشک و بیانعطاف بود.
بعد از مدتی، اون سرپرست کنار رفت و این خانم حسابدار، سرپرست جدید تیم شد.
همهچیز عالی بهنظر میرسید...
ولی چند هفته بعد، شکایتها شروع شد. نیروهای جدید تیم گفتن که فضا خشک و خفهست، ارتباط گرفتن سخته و احساس فشار زیاد دارن. انگار همون داستان قدیمی داره تکرار میشه، فقط با یه بازیگر جدید!
تو یکی از جلسات، مدیرعامل به اون خانم گفت:
«داری شبیه سرپرست قبلی رفتار میکنی…»
اون لحظه بهتزده شد. گفت:
«نه! من هیچ شباهتی به اون ندارم…»
اما بعد از جلسه، با من تماس گرفت و با صدای پر از تردید پرسید:
«اشکان، چرا این حرفو بهم زدن؟ من که نمیخوام مثل اون باشم…»
با هم نشستیم. رفتارهاش رو مرور کردیم. و کمکم یه چیز روشن شد:
اون هیچوقت آموزش رسمی مدیریت ندیده بود.
هیچ الگویی برای سرپرستی نداشت.
و ذهنش، مثل یک فایل کش قدیمی، تنها الگویی که در دسترس داشت رو اجرا میکرد: همون رفتارهایی که دیده بود، حتی اگه ازشون بیزار بود.
توی ناخودآگاه ما چه خبره؟
ما فکر میکنیم وقتی ترفیع میگیریم، خودمونیم که تصمیم میگیریم چطور مدیر باشیم. اما واقعیت اینه که اگه الگوی مشخصی برای مدیریت نداشته باشیم، ذهن ناخودآگاهمون خودش دست به کار میشه — و معمولاً از الگویی استفاده میکنه که قبلاً دیده، حتی اگه اشتباه بوده باشه.
این یه تقلید نیست. یه تصمیم نیست.
این فقط بازتولید چیزیه که تو حافظهمون ثبت شده.
و اون خانم، وقتی اینو فهمید، گفت:
«یعنی من همون آدمی شدم که همیشه ازش ناراحت بودم؟»
و جواب من این بود:
«نه… تو فقط آموزش ندیدی.
الان وقتشه که یه الگوی تازه بسازی.»
شروع تغییر: از تکرار تا تحول
اون خانم رفت سراغ یادگیری واقعی.
یاد گرفت چطور بازخورد بده، انگیزه بده، تفویض کنه، جلسه مؤثر برگزار کنه.
و مهمتر از همه، یاد گرفت که چطور آگاهانه رفتار کنه، نه بر اساس عادت.
چند ماه بعد، تیمی که ازش شاکی بودن، حالا تحسینش میکردن.
نه چون فقط مهربون شده بود، بلکه چون واقعاً مدیر شده بود.
نکات طلایی برای مدیر شدن واقعی
۱. مدیر شدن با ارتقا اتفاق نمیافته؛ با یادگیری و تمرین اتفاق میافته.
اینکه عنوانت تغییر کنه، تو رو تبدیل به مدیر نمیکنه. مهارت باید به دنبالش بیاد.
۲. اگه الگویی برای مدیریت نسازی، ناخودآگاهت خودش یکی میسازه.
و معمولاً الگویی که ناخودآگاهت انتخاب میکنه، اونیه که ازش آسیب دیدی!
۳. خیلیها ناخواسته همون رفتارهای مدیر قبلیشون رو تکرار میکنن.
نه از روی بدجنسی؛ از روی بیدانشی.
۴. قبل از شروع مدیریت، حتماً الگوهای ذهنیت رو بررسی کن.
ببین واقعاً از کجا داری رفتار میکنی: آگاهی؟ یا تکرار؟
راهکارهای کاربردی برای ساختن یک سبک مدیریتی مؤثر:
???? یه دوره آموزشی کوتاه درباره مدیریت یا سرپرستی بگذرون.
متمرکز روی مهارتهایی مثل بازخورد دادن، انگیزش، جلسات هدفمند و تفویض.
???? از تیمت بازخورد بگیر.
با ذهن باز، نه با ترس از قضاوت.
???? سبک مدیریتی خودت رو بساز.
نه کپی مدیر قبلی، نه فقط تقلید از کتابها. ترکیب آگاهی، تجربه و یادگیری.
???? هر هفته یک رفتار مدیریتی خودت رو تحلیل کن.
بپرس: این رفتار از کجا اومده؟ عادت بوده یا آگاهی پشتشه؟
جمعبندی: مراقب نسخهای که از خودت میسازی باش
مدیریت فقط یه اسم روی کارت ویزیت نیست.
یه مسیر رشده.
و اگه ازش غافل بشی، ممکنه تبدیل بشی به نسخهای از کسی که هیچوقت نمیخواستی باشی.
اما اگه آموزش ببینی، خودت رو زیر ذرهبین بذاری، و سبک خودت رو بسازی…
اونوقت نهتنها یه مدیر موفق میشی، بلکه یه آدم آگاه، یادگیرنده و اثرگذار خواهی بود.
من اشکان کاظمینیام.
و اگر این مقاله برات مفید بود، حتماً با یه مدیر یا سرپرست جدید به اشتراک بذار.
چون خیلی از ما، فقط یه الگوی درست تا یه تحول اساسی فاصله داریم…